[تصویر: klgjyg.gif]

استاد فرشادی درگذشت

ششم آبان بود که استاد فرشادی قبول کردند بدون گرفتن حق الزحمه ای از تهران به اهواز بیایند تا در همایش کتاب حساب دیفرانسیل و انتگرال شرکت کنند. و ما از بیاناتشان استفاده کنیم . ایشان چهار ساعت بدون استراحت و با علاقه فراوان در مورد این کتاب صحبت کردند و نظرات همکاران گوش کردند و به سوالات آنات پاسخ دادند و امروز که شنیدم  ایشان فوت کرده اند. یکه خوردم و خیلی ناراحت شدم .

عکس استاد فرشادی همایش حساب دیفرانسیل و انتگرال 6 آبان 1392- اهواز

روحش شاد

 

چی بگم به این همکارا

شنبه ظهر تو راه رفتن به دبیرستان در فکر این بودم که برای سه تا کلاس چهارم های تجربی فوق العاده بگذارم تو روزهای تعطیلشان و در حال تنظیم برنامه ام تو ذهنم بودم که رسیدم به مدرسه و رفتم داخل دفتر و به همکارا سلام کردم که خانم ف  و خانم م از همکار گفتن ما درسمون تموم شده و می خواهیم بگیم سال چهارم ها دیگه نیان مدرسه .  با این  یک جمله حال ما رو گرفتند ( به قول بچه ها ) و این همکارا دیگه چقدر رو داشتن که با دیدن مخالفت من در این امر گفتن که من یک روز دیگه سال چهارم ها رو بیارم کلاس که این خانم ها ساعت کاری خودشون رو به راحتی تعطیل کنند و به کار و زندگی شان برسند. ( یک معلم ریاضی را تصور کنید در حال انفجار)

من موندم این همکار که در هر جلسه بیست دقیقه آخر بیکارند و با وجود این که خودشون بارها گفتند پایه ی بچه های چهارم خیلی ضعیف است و نیاز به کلاس تقویتی دارند چطور درس هاشون به این زودی تموم شده. ما که مات و متحیر موندیم.

 

نمایشگاه ریاضی آذر 1392

بعد از دو هفته کار و تلاش من و همکارم خانم مرادوند نمایشگاهی با کارهای دستی دانش آموزان مان تشکیل شد. که همین جا از همه ی کسانی که برای این نمایشگاه زحمت کشیدند تشکر می کنم و خسته نباشید می گویم.

 

 

چطور می توانند با آبروی دیگران بازی کنند

صبح وقتی رسیدم  به مدرسه محل کارم  دیدم با رنگ قرمز نام و نام خانوادگی یکی از  دختران مدرسه را به همراه یک صفت بد روی زمین بزرگ  جلوی در نوشته شده اونقدر شوکه شده بودم  که متوجه نوشته های روی در نشدم  سریع رفتم تو تا سرایدار بگم که بیاد روش رو رنگ بزنه که دیدم خودش متوجه شده و داره دنبال رنگ می گردد. (آن روز آن دختر به مدرسه نیامده بود) یکی از فامیل های اون دختر که داشته فرزندش رو می برده مدرسه  متوجه نوشته می شود و سریع به خانه می رود تا خبر دهد و رنگ بیاورد.  حال نزار مادر آن دختر را دیدم .چگونه می شود این آبرروی ریخته را جمع کرد. تهمت بی جا را جواب داد.

یکی از مسائلی که در قرآن کریم بسیار بر آن تاکید شده و گناهی بسیار بزرگ به حساب آورده شده است، تهمت زدن خصوصا تهمت زدن به زنان است: «ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الاخره و لهم عذاب عظیم، آنان که به زنان عفیف غافل تهمت می زنند (زن غافل یعنی بی خبر از همه جا که در خانه خود نشسته است)، در دنیا و آخرت مشمول لعنت الهی هستند و برای اینها عذاب بزرگی است» (سوره نور، آیه 23).

اسلام عزیز برای حفظ آبرو و حرمت و شخصیّت مؤمنان اهمیّت زیادی قائل است تا آنجا که حق تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:

پس کسی را که خداوند مدافع او است چگونه انسان به خود جرأت می‌دهد که پرده‌اش را بدرد و رازش را فاش کند یا عیبش را آشکار سازد، و یا بی دلیل به او تهمت وارد نموده و آبروی او را بریزد و به حیثیّتش صدمه برساند(سوره حج آیه38).

و در حدیثی امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: المومن اعظم حرمة من الکعبه

حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است

ریختن آبروی مومن گناهش بیشتر از تخریب خانه خدا

آلرژی یک اهوازی

دو هفته ای است حالم زیاد خوب نیست بگذارید از اول بگویم:

تقریبا شهریور 88 بود که دچار سرفه های شدیدی شدم که یک الا دو ساعت طول می کشید و مرا دچار مشکلات زیادی می کرد مانند استفراق و تنگی نفس و ... می کرد پس از مراجعه به چنین پزشک گوش و حلق وبینی یکی از آنها پس از دیدن سی تی اسکن سینوس هایم گفت که دچار حساسیت شدید شده ام . من که دردم آرام نگرفته بود به فوق تخصص ریه مراجعه کردم به ماند که نوبت گرفتن از این دکتر مستلزم آن بود که قبل از ساعت دو بعدازظهر در مطب حضور داشته باشی تا نوبت بگیری سپس از ساعت دو بعد نیز حضور داشته باشی تا نوبت تان از بین نرود و دکتر ساعت پنج بعدازظهر تشریف می آوردند و تا کی نوبت شما بشود و البته اگر بار اول مراجعه تان بود قبل از دیدن دکتر حتما باید تست تنفسی بدهید (با آن رفتار بد مسئول تست تنفسی). و این که دکتر بیمار ها را تکی نمی دید بلکه چند نفری داخل اتاق ایشان می رفتیم  تا یکی یکی معاینه کند.(چون تا آخر شب دکتر دقیقا باید 100 بیمار را ویزیت میکرد)که پس از دیدن تست تنفسی ایشان نیز همان حرف را زدند و برای من چند نوع اسپری تنفسی نوشتند که بعد از یک ماه حال من تقریبا خوب شد اما اواسط زمستان دوباره بیماریم اوج گرفت و من هم که بابت گرفتن نوبت از این دکتر بسیار ناراحت بودم تصمیم گرفتم برای درمان به اصفهان بروم. در یک مسافرت دو روزه توسط یک فوق تخصص ریه معاینه شدم سپس دوباره تست تنفسی دادم و معلوم شد بیماری من کمی پیشرفت کرده و تبدیل به برونشیت شده است و بنابراین نوع داروها و اسپری ها تغییر کرد در طی دو ماه درمان حالم بهتر شد و در مراجعه دوباره دکتر نیز این را تایید کرد و دوز داروها را پایین آورد  اواسط خرداد بود که به علت گرد و خاک های اهواز دوباره حالم بد شد. بدتر از دفعه قبل دیگر حتی نمی توانستم بخوابم یک روز چون داروهایم تمام شده بود به دکتر عمومی مراجعه کردم تا داروهایم را تمدید کند اما چون حالم بد شد نتوانستم حرفم را بزنم  دکتر هم هرچه از دستش رسید نوشت از جمله داروها سوزن ایپینفرین (آدرنالین ) بود که پس از تزریق مرا راهی بیمارستان و اتاق مراقبت های ویژه کرد به همین خاطر تمام خانواده بدنبال دکتری گشتند تا بیماری مرا تحت کنترل در آورد . کلینیک آلرژی در تهران پیدا شد که با مراجعه به آن مانند بانک ها با دستگاه نوبت گرفتم و همان روز توسط دکتر متخصص ریه معاینه شدم  و ایشان به من توصیه کرد تا 98 آلرژن را تست کنم تا مشخص شود به چه چیزهایی آلرژی دارم . من نیز قبول کردم و روی ساعد هر دستم بیش از 24 نوع آلرژن بصورت تماس پوستی و روی هر بازیم تقریبا 8 آلرژن به صورت تزریق زیر پوستی تست شد که در دو مرحله مشاهده یکی بعد از بیست دقیقه و دیگری تقریبا بعد از بیست ساعت مشخص شد من به تمام آنها واکنش نشان داده ام در روز دوم بعد از دادن تست تنفسی و مشاهده دوباره ی تست های آلرژن ها مرا به یک فوق تخصص ریه معاینه کرد و گفت بیماری من خیلی پیشرفت کرده و تبدیل به آسم یک فرد 80 ساله شده و یک سری دارو  و اسپری تنفسی نوشت و یک دوره 4 ساله تزریق واکسن همان آلرژن ها  و گفت به اتاق دیگری بروم تا متخصص دیگر درمورد نحوه ی مصرف داروها توضیح دهد و منشی ایشان نیز در مورد نحوه  و زمان تزریق واکسن ها توضیح داد. که الان تقریبا دو سال از این مراجعه ی من به این کلینیک می گذرد ومن به تدریج و پس از بهبودی مصرف اسپری ها را کم کرده بودم تا دو هفته گذشته که دوباره همان سرفه ها و نفس تنگی ها اما کمتر از دفعه قبل به سراغم آمد. (چون چند وقتی است تلویزیون نگاه نمی کردم متوجه اعلام  آلودگی هوا نشده بودم ) از نظر من هوا زمانی آلوده نیست که من راحت نفس بکشم پس هیچ وقت به اعلام آلودگی از سوی رسانه گوش نمی کردم. چون آنها زمانی اعلام آلودگی می کنند که خیلی محسوس شده باشد. (مثلا وقتی هوا گردو خاکی می شود بخاطر بیماریم قبل از مشاهده شدن آن حالم بد می شود.)

و نمی دانم این بیماری ناشی از گردو خاک ها یا آلودگی شهر اهواز یا رها کردن گازهایی که تا قبل از این آنها را میسوزاندن و اکنون بعضی مواقع آنها در هوا بدون سوزاندن رها می کنند یا نزدیکی محل زندگی من به کارخانه های کربن بلاک و نورد لوله اهواز و فولاد خوزستان یا  این باران اسیدی یا... است.

درصد قبولی

در بعضی مدارس  بعد از سوگلی بودن

معیار سنجش معلم، درصد قبولی است.

معیار دادن تقدیرنامه، درصد قبولی است.

معیار همکاری با معلم، درصد قبولی است.

معیار تشکر از زحمات معلم، درصد قبولی است.

تازگی ها هم طبق بخش نامه ای معیار  توزیع درس ها بین معلمان یک رشته در یک مدرسه، درصد قبولی خواهد بود.

اما هیچ کس به زحمات یک معلم که از دل و جان کار می کند و سعی می کند خوب درس دهد. و  نمره ی کیلویی ندهد توجه نمی کند.

اما معلمی که کم کار می کند و به علت همین کم کاری به راحتی نمره می دهد و بعد درصد قبولی خوبی پیدا می کند. را .....

 

 

بوی ماه مهر

 در یک سالگی ام کشور عزیزم طعم تلخ جنگ را چشید.

من روزی را بخاطر می آورم که کوکب خانم  می خواندیم و پنج و شش نفر بیشتر سر کلاس نبودیم که یک باره آژیر قرمز به صدا درآمد و معلمان مدرسه ما را به پناهگاه بردند. ....

روزی را که بخاطر دارم که تعداد زیادی هواپیما بر آسمان اهواز دیده شدند و  ....

یادم نمی رود باغ  کُنار مدرسه مان که تبدیل به سنگر شد.

روزی را یا بهتر بگویم شبی را که با پدرم از محله ای می گذشتیم . صبح بمباران شده بود و من ناخودآگاه خانه ای ویران را  زیر نور نورافکن دیدم و اجسادی  را که از زیر آوار بیرون می آورند.

من خبر شهادت خیلی از همسایه ها و ... را شنیدم

بخاطر می آورم قلک هایی را که به شکل نارنجک بود و برای کمک به جبهه به ما می دادند ....

من پس از سی سال هنوز  ماه مهر که می شود این چیزها یادم می آید ....

تفکر یک پسر هفت ساله

پدر - وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره بشی ؟

پسر- مثل اون آدم هایی که تو پمپ بنزین وایسادن و خیلی پول تو دستشون هست و مرتب پول ها رو می شمرن.

پدر - چرا؟

پسر - آخه پولدارن

پدر - اگه درس بخونی و دکتر بشه ی اون موقع هم حسابت پر پول می شه و هم جون مردم نجات می دی بعد  اون دنیا که بری میری تو بهشت و یک باغ پر درخت داری.

پسر - ( پس از اندکی فکر) نه نمی خواهم دکتر بشم .

پدر - چرا؟

پسر - آخه اگه اون دنیا یک باغ بدن باید هر روز  اون درخت ها رو آب بدم و مراقبشون باشم  و کار کنم. خسته می شم.

 

وقتی ...

سلام

امروز  روز سختی داشتم  چون

- دانش آموزهای کلاس اولم امتحان داشتن .( به خاطر مهم بودن درسم در تعیین رشته شان )

- هوا  گرم و همراه با شرجی زیاد بود.

- مراقب ها به موقع نیامدن

- سرایدار جدید مدرسه خواسته بوده قبل از شروع سال تحصیلی کولر ها را سرویس کند و چون هر روز دو کلاس برای امتحانات لازم بوده  از تعطیلی دیروز استفاده کرده کولر باقی کلاس ها  را باز کرده و سرویس کرده .در صورتی که ما به حداقل هفت کلاس احتیاج داشتیم.

- به علت هماهنگ بودن زمان متحانات شهریور هر دو تایم امتحان ریاضی داشتن.

-یکی از آن دو کلاس  نیز کولرش درست کار نمی کرد.

- نبود مدیر به علت ...

فکر می کنید چه کردیم

تعدادی را در یکی از کلاس ها جا دادیم . و اتاق سمعی و بصری  و اتاق استراحت دبیران را صندلی گذاشتیم و تعدادی را آنجا گذاشتیم . فقط اول های من جا نداشتند در همین گیر و دار مدیر  دبیرستان نزدیک مان ( دبیرستان آ ... ) به دبیرستان ما آمد و راه نجاتی پیدا شد. با اجازه معاون و مدیر دبیرستان آ... بچه های کلاس اول را به دبیرستان آ... انتقال دادیم و در سالن آن دبیرستان که تازه کولرهایش روشن شده بود از آنها امتحان گرفتیم ( البته با نیم ساعت تاخیر) . بچه ها عرق ریختند و امتحان دادن آن هم چه امتحانی.در ضمن برای مراقبت این هفتاد نفر  خودم و یک معلم دیگر بودیم .

از این همه مدیریت و هماهنگی پرسنل هنوز هم متعجب هستم.

باز هم خدا را شکر.